زندگینامه و اثبات هویت تاریخی کوثر ثانی حضرت رقیه بنت الحسین "سلام الله علیها"
در واپسین سالهاى عمر معاویه، روزگارى که زیادهخواهىهاى او سایهاى سنگین از فساد و تباهى بر جامعه مسلمین انداخته بود، تولد نوزادى دختر به نام رقیه (علیهاالسلام) شادى و شعف را به خانه گلین و ساده امام حسین (علیهالسلام) فرا خواند و اشک شوق را مهمان نگاههاى منتظر کرد و امام، آرامش کوتاه و زودگذرى در سایه خرسندى از مولود خجسته خود پیدا کرد و لبخندى از سرور بر چهره خسته و اندوهگیناش از ظلم و جور زمانه نشاند؛ زمانهاى که هتاکى به خاندان پیامبر (صلىاللهعلیهوآله) و دشنام دادن به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سکه رایج شده بود. تزویر و ریاکارى چنان در بافت جامعه نفوذ کرده بود که کسى به چشمهاى خود نیز اعتماد نداشت. این در حالى بود که سنگینى زخم تمام این معضلات ریشهدار، بر قلب امام وارد مىآمد. معاویه اما، با همه فریبکارى و نیرنگى که داشت، در برابر فرشته مرگ، بىچاره و ذلیل مىنمود و آن گاه که مرگ گریبانش را گرفت، بىهیچ مقاومتى تسلیم شد و پسر مىگسار و شهوت پرست او بر اریکهاى که بیست سال، پدرش بر آن تن، و دنیا پرستان بر آن رخ ساییده بودند، تکیه زد.
در چنین روزگارى بود که صداى زنگ شتران از مقصد مدینه به سوى آیندهاى روشن و تابناک به وسعت تاریخ، برخاست و در رهگذر حوادث و رویدادهاى این سفر پردرد و رنج، رقیه (علیهاالسلام) به تماشا ایستاده و عروج خود را انتظار مىکشید.
اگر چه بسیارى از منابع تاریخى، نام او را در خاطره خود حفظ نکردهاند، اما دلایل گویایى بر اثبات وجود او در دست است که در جاى خود بدان اشاره خواهد شد
.
نوشتار حاضر، رهاوردى است از چکیده آن چه تاریخ، به نام و خاطره رقیه (علیهاالسلام) در خود ثبت کرده است و تلاش دارد تا دریچهاى به اقیانوس بىکران درد و رنج دخترک خورشید بگشاید و قطرهاى از دریاى معرفت و بینش او را در کام تشنگان زلال حقیقت بریزد، اما گفتنى است به دلیل نبود منابع کافى و محدود بودن شرح حال او، نگارنده بیشتر به بیان آن چه درباره ایشان نگاشتهاند، همت ورزیده است تا مخاطب به مطالبى که نقل شده، اشراف یابد. از این رو، بدون داورى در مورد اخبار نقل شده، به گردآورى آن دست یازیده است.
میلاد کوثر ثانى
هوا گرم بود و سکوت، خیره خیره، پرده سیاه شب را تماشا مىکرد. شهر در تاریکى فرو رفته بود. پنجره خانهاى در شهر، گرم انتظار و محو گفت و گوى شب با ستارگانش بود. نسیم، بر دیوارهاى آفتاب خورده خانه مىوزید. قلب شهر، از تنها پنجره باز و روشن خود مىتپید و همه به انتظار نشسته بودند که ناگاه صداى گریه نوزادى خجسته، احساس شب را به بازى گرفت. اشک شوق بر گونهها غلتید و لبها، یک صدا، ترانه لبخند سرودند.
غنچهاى دیگر، به باغ حسین (علیهالسلام) روییده بود و همه بر گلبرگ رخش، غنچههاى عاطفه نثار مىکردند. رقیه (علیهاالسلام) در آن شب شکفت، و مادر تاریخ، کتاب کهن خویش را گشود و بر صفحهاى مبهم از آن، قلم را به تکاپو واداشت. ولى آن صفحه مبهم تاریخ، در کوران تاخت و تازهاى روزگار، از دفتر گذار زمان جدا گشت و از حافظه آن ناپدید گردید. در کتابچه کوچک زندگانى رقیه (علیهاالسلام)، لحظه روییدنش بدون هیچ سطرى، سفید ماند و نام هیچ روزى به عنوان زادروزش ثبت نگردید.
درباره سنّ شریف حضرت رقیه (علیهاالسلام) نیز در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ایشان را بپذیریم، مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهاى آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.
مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)
بر اساس نوشتههاى بعضى کتابهاى تاریخى، نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیشتر همسر امام حسن مجتبى (علیهالسلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیهالسلام) به عقد امام حسین (علیهالسلام) درآمده است.1 مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار مىآید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.2
نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) در بعضى کتابها، امجعفر قضاعیّه آمده است، ولى دلیل محکمى در این باره در دست نیست. هم چنین نویسنده معالى السبطین، مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانى، معرفى مىکند که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وى به ازدواج امام حسین (علیهالسلام) درآمد و مادر گرامى حضرت امام سجاد (علیهالسلام) نیز به شمار مىآید.3
این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیهالسلام) از دنیا رفته و تاریخ درگذشت او را 23 سال پیش از واقعه کربلا، یعنى در سال 37 ه .ق دانستهاند. از این رو، امکان ندارد او مادر کودکى باشد که در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه کربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها در یک صورت قابل حل مىباشد که بگوییم شاه زنان کسى غیر از شهربانو (مادر امام سجاد (علیهالسلام)) است.
نام گذارى حضرت رقیه (علیهاالسلام)
رقیه از «رقى» به معنى بالا رفتن و ترقى گرفته شده است.4 گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلى ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین (علیهالسلام) کمتر به چشم مىخورد و به اذعان برخى منابع، احتمال این که ایشان همان فاطمه بنت الحسین (علیهالسلام) باشد، وجود دارد.5 در واقع، بعضى از فرزندان امام حسین (علیهالسلام) دو اسم داشتهاند و امکان تشابه اسمى نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.
گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلى بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاریخ آمده است: «در میان کودکان امام حسین (علیهالسلام) دختر کوچکى به نام فاطمه بود و چون امام حسین (علیهالسلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست مىداشتند، هر فرزند دخترى که خدا به ایشان مىداد، نامش را فاطمه مىگذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام على (علیهالسلام) وى را على مىنامید».6 گفتنى است سیره دیگر امامان نیز در نام گذارى فرزندانشان چنین بوده است.
نام رقیه در تاریخ
این نام ویژه تاریخ اسلام نیست، بلکه پیش از ظهور پیامبر گرامى اسلام (صلىاللهعلیهوآله) نیز این نام در جزیرة العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام یکى از دختران هاشم (نیاى دوم پیامبر (صلىاللهعلیهوآله)) رقیه بود که عمه حضرت عبداللّه، پدر پیامبر اکرم (صلىاللهعلیهوآله) به شمار مىآید.7
نخستین فردى که در اسلام به این اسم، نام گذارى گردید، دختر پیامبر اکرم (صلىاللهعلیهوآله) و حضرت خدیجه بود. پس از این نام گذارى، نام رقیه به عنوان یکى از نامهاى خوب و زینت بخش اسلامى درآمد.
امیرالمؤمنین على (علیهالسلام) نیز یکى از دخترانش را به همین اسم نامید که این دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقیل (علیهالسلام) درآمد. این روند ادامه یافت تا آن جا که برخى دختران امامان دیگر مانند امام حسن مجتبى (علیهالسلام)،8 امام حسین (علیهالسلام) و دو تن از دختران امام کاظم (علیهالسلام) نیز رقیه نامیده شدند. گفتنى است، براى جلوگیرى از اشتباه، آن دو را رقیه و رقیه صغرى مىنامیدند.9
خاستگاه تربیتى رقیه بنت الحسین
حضرت رقیه (علیهاالسلام) در خانوادهاى پرورش یافت که پدر، مادر و فرزندان آن، همگى به عالىترین فضیلتهاى اخلاقى و پارسایى آراسته بودند. افزون بر آن، فضاى دلانگیز شهر پیامبر (صلىاللهعلیهوآله) که شمیم روح فزاى رسول خدا (صلىاللهعلیهوآله)، على (علیهالسلام) و فاطمه (علیهالسلام) هنوز در آن جارى بود و مشام جان را نوازش مىداد، در پرورش او نقشى بزرگ داشت. او در خانوادهاى رشد یافت که همگى سیراب از زلال معرفت امام حسین (علیهالسلام) بودند؛ خانوادهاى که از بزرگترین اسطورههاى علم و ادب و معرفت و ایثار مانند زینب کبرى (علیهاالسلام)، اباالفضل العباس (علیهالسلام)، على بن الحسین (علیهالسلام)، على اکبر (علیهالسلام) و... تشکیل شده بود.
حضرت رقیه (علیهاالسلام) در مدت عمر کوتاه خود در دامان این بزرگواران، به ویژه پدر گرامىاش امام حسین (علیهالسلام) پرورش یافت و با وجود همان سن کم، به عنوان یکى از زیباترین اسطورههاى ایثار و مقاومت در تاریخ معرفى گردید.
دیگر دختران امام حسین (علیهالسلام)
در مورد تعداد فرزندان دختر امام حسین (علیهالسلام) در میان تاریخ نویسان، اختلاف نظر وجود دارد. بیشتر آنان دو دختر به نامهاى سکینه و فاطمه براى حضرت ذکر کردهاند و برخى دیگر تعداد دختران حضرت را تا هشت نفر نیز برشمردهاند. در این جا برخى از دیدگاهها را بیان مىکنیم.
1. علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جریر طبرى که از تاریخ نویسان بزرگ اسلام هستند، از سه دختر به نامهاى سکینه، فاطمه و زینب نام بردهاند.10
2. میرزا حبیب اللّه کاشانى، شمار پسران حضرت را سیزده تن به نامهاى على اکبر، على اوسط، على اصغر، محمد، جعفر، قاسم، عبداللّه، محسن، ابراهیم، حمزه، عمر، زید و عمران دانسته است و تعداد دختران حضرت را هشت نفر مىداند؛ به نامهاى فاطمه کبرى، فاطمه صغرى، زبیده، زینب، سکینه، امکلثوم، صفیه و دخترى که در شام از دنیا مىرود و نامى از او به میان نمىآورد. او بر این باور است که این چند گانگى تنها در اسم آنها بوده و بیشتر آنان در مسمّى شریکاند؛ زیرا امام حسین (علیهالسلام) در تاریخ به کمى فرزند معروف بودهاند. پس ممکن است بعضى از اولاد ایشان دو اسم داشته باشند یا حتى نام نوههاى ایشان نیز در ردیف فرزندان شان قرار گرفته باشد و یا به دلیل سرپرستى بعضى یتیمان بنى هاشم مانند فرزندان امام مجتبى (علیهالسلام) به اشتباه، نام آنان نیز در شمار فرزندان ایشان دانسته شده باشد.11
3. على بن عیسى اربلى، نویسنده کتاب معروف کشف الغمّة فى معرفة الائمة، مىنویسد: امام حسین (علیهالسلام) شش پسر و چهار دختر داشت. با این حال، او هنگام برشمردن دختران حضرت، نام سه نفر ـ زینب، سکینه و فاطمه ـ را مىبرد و از نفر چهارم سخنى به میان نمىآورد12 که احتمال دارد چهارمین آنها، حضرت رقیه (علیهاالسلام) باشد.
4. علامه حایرى، در کتاب معالى السبطین، مىنویسد: برخى مانند محمد بن طلحه شافعى (از عالمان اهل تسنن) مىنویسند: امام حسین (علیهالسلام) ده فرزند داشته که عبارت بودهاند از: شش پسر و چهار دختر. سپس مىافزاید: دختران او عبارتاند از: سکینه، فاطمه صغرى، فاطمه کبرى، و رقیه (علیهاالسلام). آنگاه در مورد رقیه (علیهاالسلام) مىنویسد: رقیه (علیهاالسلام) پنج یا هفت سال داشت و در شام درگذشت که مادرش، شاه زنان، دختر یزدگرد است.13
به همین اندک بسنده مىکنیم و تحقیق بیشتر در این زمینه را به فصلهاى آینده موکول مىکنیم.
پژوهشى در دیدگاههاى تاریخى در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام)
در بعضى کتابهاى تاریخى، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) آمده، ولى در بسیارى از آنها نامى از ایشان برده نشده است. این احتمال وجود دارد که تشابه اسمى میان فرزندان امام حسین (علیهالسلام)، سبب پیش آمدن این مسأله شده باشد. هم چنان که بعضى از کتابها به این مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آنها، حضرت رقیه (علیهاالسلام) همان فاطمه صغرى (علیهاالسلام) است. در چگونگى درگذشت ایشان نیز اختلاف نظر وجود دارد که در این جا به این دو مسأله خواهیم پرداخت.
طرح بحث و اثبات هویت تاریخی رقیه بنت الحسین
براى روشن شدن این مطلب، بحث را با طرح یک پرسش بنیادین و بسیار مشهور آغاز مىکنیم که: آیا نبودن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) در شمار فرزندان امام حسین (علیهالسلام) در کتابهاى معتبرى چون ارشاد مفید، اعلام الورى، کشف الغمة و دلائل الامامة، بر نبودن چنین شخصیتى در تاریخ دلالت دارد؟
با بیان چند مقدمه، پاسخ این پرسش به خوبى روشن مىشود:
1. در دوره زندگانى ائمه اطهار (علیهمالسلام) و در صدر اسلام مسائلى مانند کمبود امکانات نگارشى، اختناق شدید حکمرانان اموى، کم توجهى به ثبت و ضبط جزئیات رویدادها، فشار حکومت بر سیره نویسان، جانب دارىها و... سبب بروز بعضى اختلافات در نقل مطالب تاریخى مىشده است.
2. در اثر تاخت و تازها و وجود بربریت و دانش ستیزى بعضى حکمرانان، بسیارى از منابع ارزشمند از میان رفته است. به همین دلیل، این گمان تقویت مىشود که چه بسا بسیارى از این اسناد و منابع معتبر، در جریان این درگیرىها، از بین رفته و به دست ما نرسیده است.
3. تعدد فرزندان، تشابه اسمى و به ویژه سرگذشتهاى شبیه در مورد شخصیتهاى گوناگون تاریخى و گاه وجود ابهام در گذشتهها و پیشینه زندگى افراد، امر را بر تاریخ نویسان مشتبه کرده است. همان گونه که این مسأله در مورد دیگر شخصیتهاى تاریخى ـ حتى در جریان قیام عاشورا ـ نیز به چشم مىخورد.
4ـ همان گونه که پیشتر گفته شد، امام حسین (علیهالسلام) به دلیل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامىشان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و على مىگذاشتند. این امر خود منشأ بسیارى از سهوِ قلمها در نگاشتن شرح حال زندگانى فرزندانِ امام حسین (علیهالسلام) گردیده است. قراین و شواهدى نیز در دست است که رقیه (علیهاالسلام) را فاطمه صغیره مىخواندهاند. احتمال دارد همین موضوع سبب غفلت از نام اصلى ایشان شده باشد.14
بنابراین، نیامدن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام)، در کتابهاى تاریخى، اگر چه شک در وجود تاریخى او را بسیار تقویت مىکند، اما هرگز دلیل بر نبودن چنین شخصیتى در تاریخ نیست. افزون بر آن، مهمترین دلیلِ فراموشى یا کم رنگ شدن حضور این شخصیت، زندگانى کوتاه ایشان است که سبب شده ردّ کمترى از ایشان در تاریخ به چشم بخورد. در مورد حضرت على اصغر (علیهالسلام) نیز به جرأت مىتوان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسیار بر این جریان نبود، نامى از حضرت على اصغر (علیهالسلام) نیز امروز در بین کتابهاى معتبر شیعه به چشم نمىخورد؛ زیرا تاریخنویسى فنى است که با جمع آورى اقوال سر و کار دارد که بسیارى از آنها شاهد عینى نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعى که در آن مورد بحث و بررسى قرار مىگیرد، درستى و یا نادرستى آن از حیث ثقه بودن راوى است که البته این موضوع فقط در تاریخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حدیث، معرفهها و مشخصههاى دیگرى نیز براى سنجش درستى اخبار، موجود مىباشد که خبر را با تعادل و نیز تراجیح، علاج معارضه و تزاحم، بررسى دلالت و عملیاتهاى دیگر مورد بررسى قرار مىدهند.
افزون بر مطالب بالا، دو شاهد قوى نیز بر اثبات وجود ایشان در تاریخ ذکر شده است. ابتدا گفتگویى که بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ مىدهد. امام رو به خیام کرده و فرمودند: «اَلا یا زِینَب، یا سُکَینَة! یا وَلَدى! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِى؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّى، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ»؛ اى زینب، اى سکینه! اى فرزندانم! چه کسى پس از من براى شما باقى مىماند؟ اى رقیه و اى امکلثوم! شما امانتهاى خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد من فرارسیده است.15
هم چنین در سخنى که امام براى آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان مىفرماید، آمده است: «یا اُختَاه، یا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَىَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَىَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلىَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام کلثوم و تو اى زینب! تو اى رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامى که من کشته شدم، براى من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنى ناروا مگویید.16
در مورد تشابه اسمى رقیه (علیهاالسلام) و فاطمه صغیره به یک جریان تاریخى اشاره مىکنیم. مسلم گچکار از اهالى کوفه مىگوید: «وقتى اهل بیت (علیهمالسلام) را وارد کوفه کردند، نیزه داران، سرهاى مقدس شهیدان را جلوى محمل زینب (علیهاالسلام) مىبردند. حضرت با دیدن آن سرها، از شدت ناراحتى، سرش را به چوبه محمل کوبید و با سوز و گداز شعرى را با این مضامین سرود:
اى هلال من که چون بدر کامل شدى و در خسوف فرورفتى! اى پاره دلم! گمان نمىکردم روزى مصیبت تو را ببینم. برادر! با فاطمه خردسال و صغیرت، سخن بگو که نزدیک است دلش از غصه آب شود. چرا این قدر با ما نامهربان شدهاى؟ برادرجان! چقدر براى این دختر کوچکت سخت است که پدرش را صدا بزند، ولى او جوابش را ندهد.»17
حضرت زینب (علیهاالسلام) در این شعر از رقیه (علیهاالسلام) به فاطمه صغیره یاد مىکند و این مسأله را روشن مىکند که فاطمه صغیره که در بعضى از کتابها از او یاد شده، همان دختر خردسالى است که در خرابه شام جان داده است.
در این جا براى روشن شدن بیشتر مسأله، گفتار کتابهاى تاریخى و دیدگاههاى اندیشمندان اسلامى را بررسى مىکنیم.
کامل بهائى
قدیمىترین کتابى که از حضرت رقیه (علیهاالسلام) به عنوان دختر امام حسین (علیهالسلام) یاد کرده است و شهادت او را در خرابه شام مىداند، همین کتاب است. این کتاب، اثر عالم بزرگوار، شیخ عمادالدین الحسن بن على بن محمد طبرى امامى است که به امر وزیر بهاءالدین، حاکم اصفهان در روزگار سلطنت هلاکوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذارى آن به کامل بهائى از آن روست که به امر بهاءالدین نگاشته شده است.
این کتاب در سال 675 هجرى قمرى تألیف شده و به دلیل قدمت زیادى که دارد، از ارزش ویژهاى برخوردار است؛ زیرا به جهت نزدیک بودن تألیف یا رویدادهاى نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در این راستا ـ حایز اهمیت است و منبعى ممتاز به شمار مىرود و دستمایه تحقیقات بعدى بسیار در این زمینه قرار مىگرفته است. شیخ عباس قمى در نفس المهموم و منتهى الامال، ماجراى شهادت حضرت رقیه (علیهاالسلام) را از آن کتاب نقل مىکند.
هم چنین بسیارى از عالمان بزرگوار مطالب این کتاب را مورد تأیید، و به آن استناد کردهاند. این نگارنده، کتاب دیگرى به نام بشارةالمصطفى (صلىاللهعلیهوآله) لشیعة المرتضى (علیهالسلام) دارد که در این کتاب نیز به برخى رویدادهاى پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولین منبعى که در آن تصریح شده که اسیران کربلا در اربعین اول، بر سر مزار شهداى کربلا نیامدهاند، همین کتاب مىباشد. او جریانى را از عطیه 18 دوست جابربن عبدالله انصارى نقل مىکند که به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) و شهیدان کربلا حاضر شده، اولین زائرین قبر او در نخستین اربعین حسینى مىگردند. اما نگارنده سخنى از ملاقات جابر با اسیران کربلا به میان نمىآورد و بر خلاف آنچه در برخى مقتلها نگاشته شده، هیچ ملاقاتى در این روز بین او و اسیران کربلا صورت نمىگیرد.19 این موضوع نیز نقطه عطف دیگرى در امتیاز و برترى این کتاب مىباشد.
اللهوف
یکى دیگر از کتابهاى کهن که در این زمینه مطالبى نقل نموده، کتاب اللهوف از سیدبن طاووس است. باید دانست احاطه ایشان به متون حدیثى و تاریخى اسلام و شیعه، ممتاز و چشمگیر است. وى مىنویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) اشعارى در بى وفایى دنیا مىخواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیهالسلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو اى زینب! تو اى رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامى که من کشته شدم، براى من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنى ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید].»20
بنابر نقل ایشان، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین (علیهالسلام) جارى شده است. این مطلب در مقتل ابومخنف نیز هست که حضرت پس از شهادت على اصغر (علیهالسلام)، فریاد برآورد: «اى ام کلثوم، اى سکینه، اى رقیه، اى عاتکه و اى زینب! اى اهل بیت من! خدانگهدار؛ من نیز رفتم». این مطلب را سلیمان بن ابراهیم قندوزى حنفى (وفات: 1294 ه .ق) در کتاب ینابیع المودة از مقتل ابومخنف نقل مىکند.21
المنتخب للطُریحى
این کتاب را شیخ فخرالدین طیحى نجفى (وفات: 1085 ه .ق) نوشته است. این کتاب در دو جلد تنظیم شده و هر یک از مجلدات آن حاوى ده مجلس پیرامون سوگوارى حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) و روایاتى شامل پاداش سوگوارى بر آن امام و نیز مشتمل بر اخبارى در گستره رویدادهاى روز عاشورا و رویدادهاى پس از آن مىباشد. اگر چه نگارنده این کتاب از متأخرین بوده و در عصر صفوى زیسته، اما روایات و موضوعات خوبى را در کتاب خود جمع آورى و تنظیم کرده است. وى سن حضرت رقیه (علیهاالسلام) را سه سال بیان نموده است. پس از او، فاضل دربندى (وفات: 1286 ه.ق) که آثارى هم چون اسرار الشهادة و خزائن دارد، مطالبى را از منتخب طریحى نقل کرده است. بعدها سید محمد على شاه عبدالعظیمى (وفات: 1334 ه .ق) در کتاب شریف الایقاد، مطالبى را از آن کتاب بیان کرده است.22 هم چنین علامه حایرى (وفات 1384 ه .ق) نیز در کتاب معالى السبطین از کتاب منتخب طریحى بهره برده است.
الدروس البهیة
علامه سید حسن لواسانى (وفات: 1400 ه . ق) در کتاب الدروس البهیة فى مجمل احوال الرسول و العتره النبویة مىنویسد:
یکى از دختران امام حسین (علیهالسلام) به نام رقیه (علیهاالسلام) از اندوه بسیار و گرما و سرماى شدید و گرسنگى، در خرابه شام از دنیا رفت و در همان جا به خاک سپرده شد .
قبرش در آن جا معروف و زیارت گاه است.23
دیگر کتابهایى که در این زمینه سخنى دارند، مستقیم یا غیرمستقیم از همین منابع نقل کردهاند. در این جا به بررسى دیدگاههاى برخى اندیشمندان اسلامى در این باره مىپردازیم.
دیدگاه آیت الله العظمى گلپایگانى (ره)
از آیت الله العظمى سید محمد رضا گلپایگانى (ره) در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام) و مرقد ایشان در دمشق و هم چنین داستان تعمیر قبر حضرت که به دستور خود ایشان، به وسیله رویاى صادقهاى انجام گرفت، پرسیدند. ایشان فرمود:
این گونه مطالب که نقل شده است، هیچ گونه محال بودنى از نظر عقلى ندارد؛ لکن از امورى که اعتقاد به آن لازم و واجب باشد، نیست.24
1ـ الاربلى، على بن عیسى، کشف الغمة فى معرفة الائمة، تهران، کتاب فروشى اسلامیه، بىتا، ج2، ص216 ؛ الطبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، اعلام الورى بأعلام الهدى، بیروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.
2ـ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الورى، ص251.
3ـ حایرى، محمد مهدى، معالى السبطین، قم، منشورات الرضى، 1363 ه . ش، ج2، ص214.
4ـ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293.
5ـ نظرى منفرد، على، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقى ص518.
6ـ ر.ک: مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.
7ـ همان، ج15، ص39.
8ـ الارشاد، ج2، ص22.
9ـ همان، ص343.
10ـ ابن شهر آشوب، ابوجعفرمحمدبنعلى، مناقب آل ابى طالب، بیروت، دار الاضواء، بىتا، ج4، ص77.
11ـ تذکرة الشهداء، میرزاحبیب اللّه کاشانى، ص193.
12ـ کشف الغمة، ج2، ص214.
13ـ معالى السبطین، ملاّمحمدمهدى حایرى مازندرانى، ج2، ص214.
14ـ محمدى اشتهاردى، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12.
15ـ جمعى از نویسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسین (علیهالسلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511.
16 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدین، اللهوف على قتلى الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الورى، ص 236،(با اندکى تغییر).
17ـ قمى، شیخ عباس، نفس المهموم، تهران، مکتبةالاسلامیة، 1368 ه . ق، ص 252؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115.
18ـ در گفتار برخى ذاکران و واعظان مشهور است که عطیه غلام جابربن عبدالله انصارى بوده، در حالى که این مطلب تحریف تاریخ است. عطیه عوفى از رجال کوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بوده و حتى نام گذارى او نیز هنگام تولدش توسط امام على (علیهالسلام) صورت گرفته است. او پنج امام را درک نموده و در زمان امام باقر (علیهالسلام) از دنیا رفت (ر.ک: التسترى، محمد تقى، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1415 ه . ق، ج 7، ص 210).
19 ـ الطبرى، عمادالدین محمدبن على، بشارة المصطفى (صلىاللهعلیهوآله) لشیعة المرتضى (علیهالسلام)، نجف، بى نا، چاپ دوم، 1383 ه . ق، ص74.
20ـ اللهوف، ص 141.
21ـ القندوزى الحنفى، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، قم، انتشارات شریف الرضى، چاپ اول، 1371 ه . ق، ص 335ـ333.
22ـ سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، ص 40ـ35.(با گزینش).
23ـ الدروس البهیة، ص 71، برگرفته از: سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، ص 45.
24ـ مجمع المسائل، ج 1، ص 10، برگرفته از: سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، ص 20.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.