.

هیات کربلایی های سوخته دلان اباعبد الله الحسین علیه السلام-جوانان شهرقدس

.

هیات کربلایی های سوخته دلان اباعبد الله الحسین علیه السلام-جوانان شهرقدس

کتابخانه مذهبی سایت (در حال توسعه)
روزشمار محرم عاشورا
دعای فرج
برنامه هفتگی هیئت
سامانه اطلاع رسانی هیئت
لوگوی دوستان
پیوندها
دانشنامه عاشورا

حدیث

آخرین نظرات
مقر ما در شبکه افسران
دفاتر مراجع عظام تقلید
پخش زنده از اماکن مذهبی
سایر امکانات
SusaWebTools
روزشمار فاطمیه

مسکن اهل بیت در شام

شیخ صدوق به سندش از فاطمه بنت على(س) نقل مى‏کند:"ثمّ انّ یزید ـ لعنة الله علیه ـ أمر بنساء الحسین(ع)، فحبسن مع علىّ بن الحسین‏(ع) فى مجلس لایکنّهم من حرّ و لاقرّ، حتّى تقشرت وجوههم" ـ یزید دستور داد تا زنان کاروان حسینى را همراه على بن حسین در زندانى جاى دادند که آنان را از گرما و سرما حفظ نمى‏کرد؛ تا آنجا که پوست صورت ایشان دگرگون شد . ابن نما میگوید :  "واسکن فى مساکن لاتقیهنّ من حرّ و لا برد، حتّى تقشّرت الجلود، و سال الصّدید" ـ آنان را در جاهایى قرار دادند که ایشان را از گرما و سرما نگاه نمى‏داشت؛ تا اینکه که پوست‏ها کنده و خون جراحات بدن سرازیر شد ؛ همچنین  سید بن طاووس مى‏نویسد:"ثمّ أمر (یزید) بهم الى منزل لا یکنّهم من حرّ و لا برد، فأقاموا فیه حتّى تقشّرت وجوههم"ـ یزید دستور داد تا آنان را در منزلى جاى دادند که ایشان را از گرما و سرما محافظت نمی‌کرد و آنان در آنجا اقامت داشتند؛ تا آنکه صورتشان پوست انداخت.
صاحب بصارالدّرجات از امام صادق‏(ع) روایت مى‏کند که وقتى امام زین‏العابدین‏(ع) و همراهان را در آن خانه جاى دادند، بعضى از آنان گفتند: ما را در اینجا جاى دادند تا بر سرمان خراب شود، و ما کشته شویم.


رقیة بنت الحسین‏(س)

قدیمى‏ترین منبعى که در مورد ایشان در دست است، کتاب کامل بهایى اثر شیخ عمادالدین حسن بن على بن محمد بن على طبرى آملى است ، نام دیگر این کتاب کامل السّقیفه است. این کتاب در دو جلد و در مدت دوازده سال نگارش یافته و تاریخ پایان تألیف کتاب، سال 675 ق است ، مؤلّف این کتاب آثار دیگرى چون: مناقب الطّاهرین، معارف الحقائق و اربعین البهائى از خود به یادگار گذاشته است. از مجموعه این آثار به خوبى مى‏توان فهمید که وى دانشمند شیعى و تاریخ نگارى متعهّد است.وی مى‏نویسد: " زنان خاندان نبوّت در حالت اسیرى و در حالی که حال مردان  خود را که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى‏داشتند و هر کودکى را وعده‏ها مى‏دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است و باز مى‏آید؛ تا ایشان را به خانه یزید آوردند؛ دخترکى بود چهار ساله ، شبى از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم ، زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست ، یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و از حال اسرا تفحّص کرد ، خبر بردند که حال چنین است، آن لعین گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند ، ملاعین سر بیاورده و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند ، پرسید: این چیست؟ ملاعین گفت: سر پدر تو است ، آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد".

سید محمدعلى شاه‏عبدالعظمى در الایقاد آورده است: "امام حسین‏(ع) را دخترى بود کودک که مورد علاقه وى بود و او نیز به پدر عشق مى‏ورزید ، گفته شده است که نام وى رقیه و عمر وى سه سال بود ، او که با اسیران در شام به سر مى‏برد در فراق پدر شبانه روز گریه مى‏کرد و به او مى‏گفتند که پدرت در سفر است. تا آن‌گاه که شبى او را در خواب دید ، وقتى که بیدار شد به گریه شدیدى افتاد و مى‏گفت: پدرم و نور چشمانم را بیاورید! اهل‏بیت‏(ع) هرچه کردند که او را آرام کنند اثرى نبخشید و بر گریه و زارى او اضافه گردید و در اثر گریه اوغم و اندوه اهل‏بیت شعله‌ور گردید و آنان نیز به گریه افتادند ، بر صورت خود زده و خاک بر سر خود ریخته و موها را پریشان ساختند ، صداى ناله و گریه از هر سو برخاست، یزید ناله و گریه ایشان را شنید و گفت: چه خبر شده است؟ به او گفتند که دختر کوچک حسین، پدر را در خواب دیده است، از خواب برخاسته و او را طلب مى‏کند و گریه و فریاد برآورده است ، یزید گفت: سر پدر را برایش ببرید و در برابرش قرار دهید تا آرام گیرد! چنان کردند و سر بریده را در حالى که در میان طبقى سر پوشیده نهاده بودند، در برابر وى قرار دادند ، او که طبق را دید (فکر کرد برایش غذایى آورده‏اند) گفت: من پدرم را مى‏خواهم، نه غذا! گفتند: پدرت در آنجاست ، پارچه را از روى آن برداشت، سرى را دید. گفت: این سر از آنِ کیست؟ گفتند: سر پدر تو است ، سر را برداشت و به سینه‏اش چسباند و گفت: پدرم! چه کسى تو را با خون سرت خضاب کرد؟ بابا! چه کسى رگ‏هایت را برید؟ پدرم! چه کسى مرا در کودکى یتیم ساخت؟!... آن‌گاه لب‏ها را بر لب‏هاى پدر نهاد و گریه سر داد تا از حال رفت. وقتى او را تکان دادند، دیدند که قالب تهى کرده است و جان به جان آفرین تسلیم نموده است ، ناله‏هاى اهل‏بیت‏(ع) از هر سو به آسمان برخاست...".

***********************************************************


[1]. امالى الصدوق، شیخ صدوق، ص 231، مجلس 31؛ ص 243؛ بحارالانوار، علامه مجلسی،ج 45، ص 140.

[2]. شرح الاخبار،قاضی النعمان، ج 3، ص 269.

[3]. اللهوف،سیدبن طاووس، ص 219.

[4]. بصائرالدّرجات،ابوجعفر محمد بن حسن بن فرخ صفار قمی، ج 1، ص 338؛ بحارالانوار،علامه مجلسی، ج 45، ص 177 / 28.

[5]. الذریعه، محمد محسن بن علی بن محمد رضا بن محسن بن علی اکبر معروف به شیخ آقا بزرگ تهرانی ، ج 17، ص 252 و 255.

[6]. کامل بهایى، شیخ بهایی،ج 2، ص 179.

[7]. الایقاد، محمدعلی الشاه عبدالعظیمی،ص 179؛ معالى السبطین، محمدمهدی حائری مازندرانی، ج2، ص170.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

پیچک